مرز خصوصي (فاصلهاي كه اگر بيش از آن به شخصي ناشناس نزديك شويم، احساس مزاحمت يا تهديد ميكند) در روستاها بيش از يك متر است، ولي در شهرهاي پرجمعيت به 15سانتيمتر و گاهي كمتر كاهش پيدا كرده است. بر پايه اين واقعيت، تنها انسانهايي ميتوانند در جامعه و شهرهاي صنعتي امروز و فردا، كماضطرابتر و خرسندتر زندگي كنند كه ديگرپذيري را بيشتر آموخته و تمرين كرده باشند.
مطالبي كه بر ضديتها و دشمنيها تأكيد دارد، بايد در كتابها و كلاسهاي درس و كتابهاي كودك و نوجوان - و البته ساير شئون زندگي ايراني - كمرنگ شده و به حداقلهاي ضروري بسنده شود. در مقابل در انتخاب موضوعات، مثالها، طراحيها و... بايد بر گونهگون بودن زندگي و پذيرش اين گوناگونيها تأكيد داشت.
تمرينهاي گروهي بايد بخش مهمي از فعاليتها شده و تمرينهاي كتابهاي درسي را شامل شود.
تأكيد بر هويت ايراني يكي از حياتيترين نيازهاي جامعه امروزي ماست كه در كتابهاي درسي بايد به شكلي برجسته و بدون تعارف و ترس و لرز به آن پرداخت. نگاه قومي، قبيلهاي، مذهبي، منطقهاي و... همگي بايد ذيل نگاه ملي و ميهنسالارانه قرار گيرد تا ديگرپذيري در سطح ملي عمق و گسترش يابد؛ گرچه كه ابعاد اين نگاه بايد مرزهاي ملي را درنوردد و به نگاهي انسانمدارانه و جهانشمول تبديل شود.
اگر بخواهيم هواي تازهاي را در فضاي كتابهاي درسي به جريان درآوريم بايد درِ كتابهاي درسي را به روي دنيا باز كنيم. قهر بودن با دنيا آشكارا در كتابهاي درسيمان همچنان چهره ترش و چروكيده خود را نشان ميدهد. درحاليكه جامعه ما نگاهي مشتاق به فرهنگ جهاني دارد و دانشآموزان ما شبانهروز در حال دادوستد فكري و فرهنگي با دنياي خارج از مرزهاي سياسي و جغرافيايي ايران هستند.
نگاه كتابهاي درسي ما به دنيا ميراثدار دهه60 است اما قرار است جوانان ايران را براي دهه1410 آماده كند كه به سادگي اين كار را نميكند! تا نهايتا فرياد بلندپايهترين شخصيت اجرايي كشور بلند شود كه شد.
بايد دانشآموز و معلم ما بداند در مدارس ديگر كشورها چه ميآموزند، چگونه ميآموزند، چه كاستيها و مشكلات مشتركي ميان كشور ما و كشورهاي شرق و غرب عالم وجود دارد؟ در كدام عرصههاي زندگي، ما وضعيت بهتري داريم؟ در كدام عرصهها بايد خود را بالا بكشيم و از آنها بياموزيم؟
هراس از مطرح شدن ويژگيهاي فرهنگي، اجتماعي، آموزشي و... ديگر كشورها، اين گمان اشتباه را در ذهن كودكان و نوجوانان ما راسخ كرده است كه زندگي دانشآموزان كشورهاي غربي بسيار آرمانيتر و حسرتبرانگيزتر و خواستنيتر است كه لزوما اينگونه نيست.
شوربختانه مسئولان آموزشي و فرهنگي نگاه بيقضاوت و توصيفگرانه به دنياي غرب را نميشناسند؛ بنابراين چارهاي ندارند كه همچنان بر طبل پرهياهوي دشمني با غرب و شرق بكوبند كه فقط مانع شنيده شدن صداي واقعيت در گوش خودشان ميشود وگرنه كودكان و نوجوانان ما سالهاست با هندزفري گوش به صداهاي جهاني سپردهاند!
مشكل نبود عدالت آموزشي، رانت، تبعيض، كنكور و... دامنگير كشورهايي نظير كانادا يا كرهجنوبي نيز هست درحاليكه با اين همه غربهراسي و جهانگريزي به جوانان خود القا كردهايم كه پشت درياها، يك آرمانشهر علمي و آموزشي وجود دارد كه قصد مسئولان بيخبر نگهداشتن آنها از اين بهشت گمشده است و تنها راه رسيدن به آن، دل به دريا زدن و از ريشه كندن و فرار از زندان بستهاي است كه ايران مينامندش و وقتي به آن سوي آب رسيدند و ديدند كه آسمان همه دنيا حدودا! همين رنگ است، ديگر پلي براي برگشتشان باقي نگذاشتهاند اما اين فقط نوك كوه يخ است. اكثر گرفتاران نظام بسته آموزشي كشور، توان به آب و آتش زدن در پي سراب آن سوي آب را ندارند؛ در همين سوي آب ميمانند اما شوربختانه در جان و انديشه خود از ايران مهاجرت ميكنند.
نظر شما